این روزها که همه چیز گران شده است قطره قطره حل و هوای این روزهای من حال و هوای دوران است صدای سکوت در سرسرای قلبم پیچیده چیک چیک خاطره
دیگر کسی خریدار حرف هایم نیست
همه چیز گران شده
قلب ها گران تر از همه
سیری چند دل می فروشی؟
یا که بهای قلب شکسته چقدر است؟
خاطرات اشک و آهم می چکد از چشم تارم
نرمه نرمه
لحظه لحظه
بال پروازم به سویت رو به پرواز شبانه
تکه تکه
می شود این قلب زارم در نبودت بی ترانه
سکوت و تاریکی ، هوای دم کرده و نفس بی نفس
حال و هوای این روزهای من
حال و هوای ته سیگار آب خورده
ماشین های مدل بالا صدا بی صدا
حال و هوای این روزهای من
سکوت است و سکوت
نوا بی نوا
قدم می زنم در کوچه باغی قدیمی
به امید هوایی که شاید هوا باشد
کمی گوش بده
از تنهایی بی صدا فریاد می زند
تویی که قفل دل شکاندی و رفتی
دلت شد جایگاه هر آلوده دل
من بر قلب خود قفلی زدم
تا که هیچ قدمی رد پای تو را محو نکند
می ریزد از بام خیالم
شر شر آه و غم
سکوت و خلوتم را بارانی می کند
تاب تاب
یاد بازی های دوران کودکی
تابی به بلندای پرواز آفتاب
سوک سوک
دیگر مخفی گاهم برای غم ها رو شده بود
و حال…
+نوشته
شده در جمعه 3 بهمن 1393برچسب:, ;ساعت22:24;توسط باران سحری; |
|
یعنی می شود روزی برسد که بیایی
مرا در آغوش بگیری بخواهم گله کنم
بگویی هیس همه کابوس ها تمام شد
می خواهم امشب تا صبح دیوانه ات کنم
+نوشته
شده در چهار شنبه 1 بهمن 1393برچسب:, ;ساعت17:19;توسط باران سحری; |
|
برای دل خودم می نویسم ... بشکنی ای روزگار که شکستم دادی نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
تو چه کردی در جام و به دستم دادی
می خون رنگ به عشق آلوده
در چه جامی به دل باده پرستم دادی
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
+نوشته
شده در چهار شنبه 1 بهمن 1393برچسب:, ;ساعت17:12;توسط باران سحری; |
|
بعضی وقتا دلت میخواد همه ی غمات تو چشات زیر نویس بشه.
بفهمنت..بدونن که نمیتونی همه چی رو بگی.
تو این همه نیش و کنایه ها و نگاهای هوسی و مبهم.
یه نگاه رو میفهمی یا جمله ای مثل: چیزی شده…؟
اونجاست که بغض سردتو قورت میدی و
با لبخندی سرد میگی: نه، هیچی …
اما اشک گوشه چشمت دلتو رو میکنه...!
اونوقته که میفهمن سال هاست که تو
تو این اوارگی خیس اشکی..هر شب..
+نوشته
شده در سه شنبه 30 دی 1393برچسب:, ;ساعت15:33;توسط باران سحری; |
|
خوبم...باور کنید... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺑﯿﺨﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ : از دل نوشته هایم ساده نَگذر
اشکها را ریخته ام...
غصه ها را خورده ام...
نبودنها را شمرده ام...
این روزها که میگذرد خالی ام...
خالی از خشم،نفرت،دلتنگی...
و حتی از عشق...
خالی ام از احساس ...!!!
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﺮﻭﻡ ... ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ ...
ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ... ﮐﻪ ﺩﺭﻧﻬﺎﯾﺖ ﺗﻨﻔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ
به یاد داشته باش
این «دل نوشته» ها را
یک «دل» نوشته ...!::
در آینه کسی دارد بغض می کند
بیایید بغلش کنید
پشتش را بمالید
به او بگویید همه چیز درست می شود
دلش می خواهد کمی دروغ بشنود
آینه را پایین تر نصب کنید
گمانم دیگر به زانو در آمده
می گویند : شاد بنویس …
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد…
اما با چشمهای ِ خیس … !!
+نوشته
شده در سه شنبه 30 دی 1393برچسب:, ;ساعت14:45;توسط باران سحری; |
|
به سرنوشت بگویید: انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود
اسباب بازی هایت بی جان نیستند،آدمند،میشکنند...
آرامتر...
دست دلم می لرزد
اما به خواجه میسپارم تا نا امید رو از دلم نگیره
دلم میخواد همیشه بگوید
یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم نخور .............
+نوشته
شده در پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:, ;ساعت10:17;توسط باران سحری; |
|
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما
گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...
+نوشته
شده در پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:, ;ساعت10:13;توسط باران سحری; |
|
هـــ ـزار هــ ـزار تا منظره
هـــ ـزار هزار تا خـــ ـــآطره
حــ ـال منو اگه بخــ ــوای
مثل نـــ ــفس بی پنـــــ ـجره
اتــآق تـــ ـنهایی من ..
پـــــــــــ ر از هوای رفتنـــ ـه
کـــ ـآری اگه ازت بخــــ ـوام چمـــ ـدونارو ببستنــ ـه
غـــ ـزل نمیــ ـگم ایــن روزا
وزن ردیـــ ــفم غلطـــــ ـه
هــ ـر چی که رو کــــ ـآغذ میاد
مرثــــــ ـیه محبــــ ـته
مــ ـثل کســ ـآیی مــی مونــ ـم
کــــــه از سفــ ـر جا میــمونــ ــن
شــــ ـعرای نـا نوشــــ ـته رو با ســـ ـاز رفـــ ـتن مـی خونـن
منتـــ ــظرم نبــ ـآش دیگـــــه
مـــ ـیرم یه جای خیــ ـلی دور
از تـــ ـاریکی خستــــ ـه شــ ـدم
میــــ ـرم یه جـــ ـآیی ســــ ـمت نــ ـور
نــ ـامه داره تمــــــ ـوم میــــ ـشه مثـــ ـل تمـــ ـوم نــآمه ها
مـــ ـی گم شبـــآ بـبوسنــــ ـت
بجـــ ـای من ..
فــــ ـرشته هــ ـآ ... ♥
+نوشته
شده در جمعه 12 دی 1393برچسب:, ;ساعت22:54;توسط باران سحری; |
|
ساده میگیــرم! ساده میگذرم! بلنـد میخنـدم و با هـر سازی میـرقصم! نـه ایـنکه دلخوشـم،نـه ایـنکه شادم و از هفـت دولت آزاد!! مدت طــــــولانـــی شکستــم زمیــن خوردم سختـی دیـدم گـریـــه کردم و حالا... بــرای "زنــده مانــدن" خودم را خوشحال نگه میدارم روحــم بـــزرگ نیــسـت، دردم عمیــــق اسـت!!
+نوشته
شده در جمعه 12 دی 1393برچسب:, ;ساعت22:21;توسط باران سحری; |
|