نام:7 خط نام پدر: رنج نام مادر: فرشته سکوت تاریخ تولد: دوران غم شماره شناسنامه : نامفهوم محل تولد: دنیای فراموش شده شغل: آوارگی جرم: به دنیا امدن مدت محکومیت: حبس ابد نام پدر بزرگ : درویش تنها نام مادر بزرگ : سلطان غم آدرس: غمستان - میدان تنهایی - چهارراه رنج - خیابان بدبختی -کوچه غربت - پلاک ناباوری زندگی:برام مفهومی نداره
+نوشته
شده در دو شنبه 11 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت13:31;توسط باران سحری; |
|
دل من غمگین است غصه ام سنگین است گرچه با هر نفسم زندگی شیرین است میل گل در من نیست بال من خونین است اشک غم باید ریخت رسم دنیا این است
+نوشته
شده در شنبه 9 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت12:55;توسط باران سحری; |
|
دوباره ام همه چیزبرایم مثل هم است،طلوع برایم همرنگ غروب است،گونه هایم پراز اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر…. عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند دلم گرفته …. خیلی دلم گرفته…. انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد… انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند… وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم… آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم… دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم
+نوشته
شده در جمعه 8 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت20:34;توسط باران سحری; |
|
استاد ادبیات به دانشجویانش گفت: عشق چیست؟ کلاس در همهمه ای فرو رفت و هر کس از گوشه ای چیزی می گفت؛ سپس از آنها خواست نظرات خود را بر روی کاغذ بنویسند و به او تحویل دهند... دختر جوانی بر روی آخرین صندلی کلاس بی آنکه چیزی بنویسد، استاد خود را می نگریست... استاد پوزخندی زد و با طعنه گفت: حضور در کلاس برای نمره آوردن از این درس کافی نیست.اگر تنبلی را کنار بگذارید و کمی تلاش کنید مجبور نمی شوید برای چندمین بار این درس را بگیرید” تعدادی از دانشجویان نگاه استاد را دنبال کردند تا مخاطب این جملات را بیابند و برخی خنده ای کردند. دختر شرمنده و خجالت زده نگاهش را از استاد برگرفت و مشغول نوشتن شد و بعد از مدتی کاغذ خود را روی میز گذاشت و از کلاس بیرون رفت... پس از آنکه همه ی کاغذ ها جمع شد، استاد با صدایی بلند شروع به خواندن آنها کرد؛ و هر جمله ای که از نظرش جای بحث داشت را روی تابلو ، با خطی درشت می نوشت. ناگهان نگاهش بر روی برگه ای ثابت ماند. حالت چهره اش دگرگون شد و چند لحظه ای سکوت کرد و بعد با قدم هایی آرام و سنگین به کنار تابلو رفت و خطی بر همه ی جمله ها کشید و نوشت: “عشق وسیع تر از قضاوت ماست” و بعد خیره شد به صندلی خالی آخر کلاس... هیچ کدام از دانشجویان متوجه علت این رفتار نشدند. اما بر روی کاغذی که دست استاد بود اینچنین نوشته شده بود: “عشق برگه ی امتحان سفیدی است که هر ترم خطی از غرور بر رویش کشیدی و نخواندی اش! عشق امروز ،روی صندلی آخر کلاست ،مرد...!”
+نوشته
شده در جمعه 8 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت20:27;توسط باران سحری; |
|
اشک ها قطـره نیستنـد بلکه کلمـاتى هستنـد که مى افتنـد .. فقط بخاطـر اینکه : پیـدا نـمیکنند کسى را که معنــى این کلمـات را بــفهمـد ... !!!
+نوشته
شده در جمعه 8 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت19:55;توسط باران سحری; |
|
جلــوی بعضــی از خاطره ها بايـد نوشت : "آهستهـ مرور شــود .... خطـــر ريزش اشكـــ ..." ماهی گفت: "من نمی توانم اشکهایم را ببینم چون در آب هستم." آب گفت: "من میتوانم اشکهایت را حس کنم چون تو در قلب من هستی."
+نوشته
شده در پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت22:19;توسط باران سحری; |
|
هـــوا ایـــن طـــرفا خــــوب اســـت....... واژه هــا نیـــز بــدجــور درگیـــرنـــد...... انگـــار جــایشـــآن را گــم کـــرده انــــد.... قـــــلم , کلــاهــی بــر ســر کشیـــده ... .... کـــاغــــد پــــا نمیــــــــدهـــد .... هـــوا اینجـــــا خــــوب اســـت..!..... بـــاران اینجــــا , کمـــی آنطــرفـــتر میبــــــارد... . آ فــتاب اینجــــا بــدجـــور میســــوزانــــد.......... ســایـــه , خــــود را بـــه دیــــوار چسبـــانــــــده ........ چتــــری هـــم نیـــســـت , تـــا نــه خیـــس شـــوم , یــا از ســایــه اش بهـــره گیـــــــرم....... هــوا اینجـــــــا خـــــوب اســـت ....... بــــــاور کـــــن ....!!
+نوشته
شده در پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت11:18;توسط باران سحری; |
|
ولی هیچـوقت هیچ کس نفهمید مـن اینهـا را واقعـی "درد" میکشــم ..
حال من یعنی . . .
یک قدم از افسردگی آن طرف تر...
+نوشته
شده در سه شنبه 5 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت12:0;توسط باران سحری; |
|
ایــن روزهــا دلــم اصــرار دارد
+نوشته
شده در سه شنبه 5 فروردين 1393برچسب:, ;ساعت11:48;توسط باران سحری; |
|